-جمهوریِ چایخوارِ ویوات-

2023-05-07 23:46:31 خدایا شما که انقد اصرار داشتی من و یک ادم متخیل و متصور و رویاپرداز خلق کنی حداقل تو یک افسانه‌ای، سرزمین پریانی، کوفتی زهرماری میافریدی نه رو زمینِ خشکی که ادمهاش شبیه احمقها بهم نگاه کنن و با خودشون بگن این دیگه چه اوسکولیه. Öffnen / Wie

2023-05-07 23:34:34 فردای یکی از همین شب‌هایی که از ترس آینده خوابم نمی‌بره می‌میرم و همه‌چیز تموم می‌شه. Öffnen / Wie

2023-05-07 23:21:46 مامان:( Öffnen / Wie

2023-05-07 21:38:07 هربار که منو می‌شکنی تیزتر می‌شم. Öffnen / Wie

2023-05-07 21:07:59 اعصابم به هم ریخته‌‌ست
اومدم سالن مطالعه نشستم که با ذهن آروم‌تری کارام و انجام بدم و یکی که نمیدونم کیه با صدای شخمیش زده زیر اواز و برای هزارمین بار تو زندگیم آرزو کردم کاش سلیطه بودم؛
آدم‌ها رو درک نمیکردم،پاره میکردم. Öffnen / Wie

2023-05-07 16:00:08 دلم شله میخواد،یا حلیم با دارچین. Öffnen / Wie

2023-05-07 04:16:38 کاش من اگه یبار دیگه خواستم آخر شب قهوه بخورم یکی تو فنجونم پی‌پی کنه که دیگه تا عمر دارم اخر شب قهوه نخورم. Öffnen / Wie

2023-05-07 01:34:14 دیدی سیستم گوارشت از هضم پوست گوجه و ذرت و اینچیزا عاجزه؟
قلب منم از هضم یسری احساسات واقعا عاجزه، بعدش انگار قلبم یوبس شده باشه، اون احساسات گیر میکنن تو رگ و پی‌ش
بعدش یطوری میشم،مثل الان
بعدش یا کافئین یا نیکوتین، دست به دامنشون میشم که عاااای شاید روون کنن رگهای قلبم و
بعدش بدتر میشه
مثل مامانی که غذا تو گلوی بچه‌ش پریده هی میزنم پشت خودم که اون احساسات و یطوری بیرون بکشم و تعریفشون کنم
نمیشه، نه با نوشتن نه خوندن نه به تصویر کشیدن
همین میشه که یهو انگار چت‌باشم، شروع میکنم به ری‌اکت‌های آنرمال
علیرضا اینطور موقعها بهم میگه تو حق نداری از من اوسکول تر باشی، ولی خب نمیشه.اون‌احساساتِ فشرده شده باید یطوری دفع شن. Öffnen / Wie

2023-05-06 18:06:14 هر وقت اومدم شمال،چشم،میگم آلوچه.
بذارید تا زمانی که تو قلمرو خودمم بگم گوجه سبز. Öffnen / Wie

2023-05-06 17:59:07 Öffnen / Wie