2018-10-30 01:46:33
بعد از مرگ اناریون، باید پادشاهی جدید انتخاب میشد و در نظر اکثریت الف ها، پادشاهی حق ملکیث (Malekith) بود. او پسر اناریون و از بزرگترین جنگجویان و فرماندهان الف ها بود.
اما اشراف الف ها، ایراداتی که اناریون داشت را در ملکیث نیز میدیدند. او نیز همانند پدرش ستیزه جو، بی پروا و یک فرمانده بود تا سیاست مدار. سرانجام آنها بل-شنار (Bel Shanaar) را به جای ملکیث برای پادشاهی انتخاب کردند.
مادر ملکیث، مُرَثی (Morathi)، اشراف را به خاطر این تصمیم به شدت سرزنش کرد، زیرا احساس میکرد که آنها حق ذاتی او و پسرش را پایمال کرده اند. اما ملکیث موافقت کرد و اولین کسی بود که با بل-شنار بیعت کرد.
بعد از آن، ملکیث به سفر رفت. در سفرش با دورف ها ملاقات کرد و رفاقتی خالصانه با اسنوری (Snorii Whitebeard)، پادشاه دورف ها، ایجاد کرد. رفاقت آنها به حدی زیاد بود که اسنوری در هنگامه ی مرگ، ملکیث را به بالین خود فرا خواند و با هم قسم یاد کردند که الف ها و دورف ها تا ابد یار و یاور یکدیگر باقی بمانند.
در ادامه ی سفرش، ملکیث شیئی بسیار قدرتمند به نام تاج آهنین (Circlet of Iron) را پیدا کرد که در آن قدرت بی اندازه ای وجود داشت و سپس او تمام اراده اش را در کسب دانش جادوگری گذاشت.
ملکیث به الثوان بازگشت و به خاطر دستاورد هایش در سفر، از او مانند یک قهرمان پذیرایی شد. در همین زمان، الف ها ظاهراً درس هایی که از واقعه هجوم شیاطین گرفته بودند را فراموش کرده و بسیاری بدون آنکه خود بدانند، مشغول پرستش اسلانش (یکی از خدایان کی آس) بودند.
ملکیث از این اتفاق ناراضی بود و شروع به حذف و پاکسازی الثوان از این فرقه های گمراه کرد. در نهایت او شورایی متشکل از پادشاه و نجبا تشکیل داد تا ارتشی در اختیارش قرار دهند که بتواند فرقه ها را ریشه کن کند.
بر خلاف تفکر دیگران، ملکیث هیچ گاه در دل خود، پادشاهی بل-شنار را نپذیرفته بود. و اکنون ارتشی عظیم، تحت فرمان او از استان نگریث در حرکت بود که جادوگرانی مسلط به جادوی سیاه (Dhar) در آن حضور داشتند.
ملکیث، بل-شنار را به بهانه ی پرستش اسلانش مسموم کرد و به اشراف گفت که پادشاه از ترس لو رفتن و مانند ترسو ها دست به خودکشی زده است. بسیاری حرف او را باور نکردند. طرفداران ملکیث به شورا هجوم آوردند و درگیری شدیدی بین آنها و طرفداران سایر شاهزادگان رخ داد.
ملکیث خود را درون آتش اسوریان پرتاب کرد، اما به جای تولد دوباره به عنوان پادشاه، آتش تا نزدیکی مرگ او را سوزاند و طرفدارانش جسم او را از میدان نبرد دور کردند.
جنگ داخلی به وقوع پیوست و جان های بیشماری را گرفت. مرثی از کاهنی فاسد به نام "هوتِک" از کاهنان خدای آهنگری، واول (Vaul)، خواست تا زره ای جادویی برای ملکیث بسازد که جایگزین پوست سوختهء او شود. ملکیث پوشیده در جادو، دوباره رهبری نیرو هایش را بر عهده گرفت.
سر انجام، ملکیث که فهمید کودتا در حال شکست است، با کمک مادرش و جادوگران برای نابودی ورتکس تلاش کردند؛ زیرا نابودی دنیا را بر پادشاهی فردی غیر از خود ترجیح میدادند. این تصمیم دیوانه وار تنها زمانی متوقف شد که کَلدور (سازنده ورتکس) از دل زمان ظهور کرد و ورتکس را به حالت اولش بازگرداند.
بازتاب این درگیری جادویی باعث تکه تکه شدن الثوان شد و با همراهی حجم زیادی از جادوی سیاه، دژ های کوهستانی عظیم، معروف به بلک آرک ها (Black Arks)، از الثوان جدا شدند و ملکیث و یارانش را به سمت غرب و نگروث بردند.
@warhammer_fantasy
1.3K views22:46